تاريخ : یک شنبه 31 خرداد 1394 | 11:27 | نويسنده : احسان گرگانی

 

ranj

خدایا! چه رنج بزرگی است!
تو می دانی که ما چه دردی می کشیم؛ پنداری که چون شمع آب می شویم . ما از مرگ نمی هراسیم، اما می ترسیم که بعد از ما، ایمان را سر ببرند و اگر دل از سوختن برگیریم، روشنایی نابود شود و جای خود را دوباره به شب بسپارد، پس چه باید کرد؟

 از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر، باید شهید شویم تا آینده بماند!
هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید امروز بمانیم تا فردا شهید نشود !

 عجب دردی ! کاش راهی بود تا امروز شهید شویم و فردا باز زنده گردیم تا دوباره شهید شویم .

 آری، یاران همه به سوی مرگ رفته اند در حالی که نگران «فردا «بودند.
خدایا نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند؟ نکند شیطان های کوچک با  »خون « اینان  »خان « شوند؟
نکند  »جانمایه» ها برای «بی مایه ها» ی دون «سرمایه» مقام شود..  نکند زمین  »خونرنگ « به تسخیر هواداران »نیرنگ» در آید..
نکند شهادت آنها پایگاه ها «دنائت» آنها بشود؟ نکند میوه درخت  »فداکاری « اینان را «صاحب ریا کاری» بچیند؟
نکند جنگ یارانمان به چنگ «فرنگی مسلکان» افتد؟ نکند  »خونین کفنان « در غربت بمیرند تا «خویش باوران غرب» کام گیرند؟

انتهای پیام/



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: